ادامه:

 

یادمه،

منو بلند کردن (خیلی واضح یادم نمیاد، نیمه بیهوش بودم)،

و همینجوری کشون کشون بردن دفتر مدرسه.

 

اینها همه به جهنم فراموش میشه،

 

چیزی که یادمه و وحشتناکه برای من و تا سالها و حتی الان، 

من رو رنج میده (الان البته بهتر شدم)، اینه که مدیر، ناظم مدرسه، کتابدار مدرسه، که همه خانم بودن، با دو تا اقای دیگه، و با دو سه تا از دخترا و پسرهای پنج ابتدایی، من رو کردن،

همه لباسهام رو دراوردن،

 

و توی روشویی!!! توی سینک، من رو شستن.

 

 

درس زندگی

داستان اول ابتدایی من قسمت چهارم

داستان اول ابتدایی من قسمت سوم

داستان اول ابتدایی من قسمت دوم

داستان اول ابتدایی من

سایتیشن مقاله م

  ,رو ,توی ,مدرسه، ,، ,کشون ,من رو ,با دو ,دیگه، و ,اقای دیگه، ,دو تا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نوشته‌های محمدمهدی معادی‌خواه مدیریت دولتی ماندن و رفتن میرعماد شبنم اخبار سینمایی دانلود کتاب اشپزی labtap آشنایی با باربری ها